خورشید آرزو؛همایون شجریان

تو آسمان آبیِ آرام و روشنی
من چون کبوتری که پَرم در هوای تو
يک شب ستاره های تو را دانه چين کنم
با اشک شرم خويش بريزم به پای تو




رفتم که رفتم /مرضیه

 
 
از برت دامن‌کشان، رفتم ای نامهربان از من آزرده‌دل، کی دگر بینی نشان رفتم که رفتم، رفتم که رفتم
از من دیوانه بگذر، بگذرای جانانه بگذر هرچه بودی هرکه بودم، بی‌خبر رفتم که رفتم 
شمع بزم دیگران شو، جام دست این و آن شو 
بعد از این، کن فراموشم که رفتم 
دیگر ازدست تو می نمی‌نوشم 
که رفتم بادل زود آشنا، گشتم از دامت رها 
بی‌وفا رفتم که رفتم
شاعر: رحیم معینی کرمانشاهی
آهنگساز: علی تجویدی 
خواننده: مرضیه

صدایم کن - داریوش




در اين فصل گلگون در اين باغ پرپر
براي شكفتن رهايم كن
ببين شب خون به باغ گلگون چگونه دشنه مي بارد
بخوان و بخوانيم سرود شكفتن
كه شام خون سحر دارد سحر دارد سحر دارد

صدایم کن -افتخاری




سکوت سرخ شقایقها را

در این ویرانی، تو می دانی
غم پنهان نگاه ما را
در این حیرانی، تو می خوانی
















صدایم کن، تا امان یابد
عابری خسته در شب باران
صدایم کن تا ببالم من
در سحرگاهان با سپیداران
از آن سوی خورشید
از آن سمت دریا
صدایم کن، صدایم کن، صدایم کن
تو لبخند صبحی، پس از شام یلدا
از این تیرگی ها رهایم کن
سکوت سرخ شقایقها را
در این ویرانی، تو می دانی
غم پنهان نگاه ما را
در این حیرانی، تو می خوانی
از آن سوی خورشید
از آن سمت دریا
صدایم کن، صدایم کن، صدایم کن
تو لبخند صبحی، پس از شام یلدا
از این تیرگی ها رهایم کن
صدای باران، نوای یاران
به لحن تو، نمی ماند
سکوت شب را، ز کوه و صحرا
نوای گرم تو می راند
در ابهام جنگل
کسی راز گل را
به غیر از تو، نمی داند
بخوان از بهاران
که با ساز باران
کسی چون تو نمی خواند
کسی چون تو نمی خواند
صدایم کن تا امان یابد
عابری خسته در شب باران
صدایم کن تا ببالم من
در سحر گاهان با سپیداران
از آن سوی خورشید
از آن سمت دریا
صدایم کن، صدایم کن، صدایم کن
تو لبخند صبحی پس از شام یلدا
از این تیرگی ها، رهایم کن




خواننده : افتخاری

آهنگساز : عباس خوشدل

شاعر : سهيل محمودي

ترانه بیست و سوم اردیبهشت

این تو بودی کز ازل  خواندی
به من درس وفا را

این تو بودی کاشنا کردی 
به عشق  این مبتلا را









آشفته حالی 
ترانه : معینی کرمانشاهی
آهنگ : علی تجویدی


کاروان - بنان

کاروان با صدای بنان
با ما بودي،بي ما رفتي                         
چون بوي گل به کجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي

مش رمضون-رضا یزدانی

مش رمضون ! ديدي تو شهر رو گرده ي ما زين زدن ؟
ديدي كه پهلوونا رو با يه كلك زمين زدن ؟
غول سياه وسوسه غيرت ما رو خورده بود
كباب چرب پايتخت گوشت الاغ مرده بود


خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب


بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب


اشتیاق :با صدای قربانی
شعر :فریدون مشیری 
آهنگ فرهاد فخرالدینی







سکوت شب و نوای بلبل........




 تصنیف نسیم سحر:

صدیق تعریف


علیرضا قربانی


نسیم سحر بر چمن گذر کن
ز ما بلبل خسته را خبر کن
بگو آشیان را زدیده تر کن
ز بیداد گل آه و ناله سر کن
شبی سحر کن، شبی سحر کن
سکوت شب و نوای بلبل
شکرخنده زد به چهره‎ی گل
کنار بستان، به یاد مستان
بنوشان می، بنوشان می
ماه من، دلدار من، تویی آزار من
تویی تو
هر کجا همراه من، تویی دلخواه من
تویی تو
روزی آهم گیرد دامنت، سوزد با منت
گر شود دلم کوه درد و غم
همچو فرهادش از ریشه برکنم
من همان مرغ بی‎بال و پر،
شاخ بی برگ و بر،
دل آزرده‌ام

محمد تقی بهار

آهنگساز: علی اکبر خان شهنازی

درخت روشنایی







درخت روشنایی: با صدای صدیق تعریف ..........بشنوید


تو درخت روشنایی ، گل مهر برگ و بارت

تو شمیم آشنایی ، همه شوق ها نثارت

تو سرود ابر و باران و طراوت بهاران

همه دشت ، انتظارت .

هله ، ای نسیم اشراق کرانه های قدسی !

بگشا به روی من پنجره ای ز باغ فردا

که شنیدم از لب شب

نفس ستاره ها را .

دلم آشیان دریا شد و نغمه ی صبوحم

گل و نکهت ستاره

همه لحظه هام محراب نیایش محبت

تو بمان که جمله هستی به صفای تو بماند !

شب اگر سیاه و خاموش چه غم که صبح ما را

نفس نسیم بندد به چراغ لاله آذین

به سحر که می سراید ملکوت دشت ها را .

اگر این کبود خاموش سراچه ی شیاطین

تن زهرگین به گلبرگ ستارگانش آراست

وگرم نسیم این شب

به درنگ نیلگون خواند

به نگاه آهوان

        - بر لب چشمه سار - سوگند

                                          که نشنوم حدیثی

چه سپیده های رویان

که در آستین فرداست .

بهل ای شکوه دریا که ز جو کنار ایام

ننهد به باغ ما گام سرود جویباران ،

چو نگاه روشنت هست چه غم که برگ ها را

به سحرگهان نشویند به روشنان باران .



به ستاره برگ ناهید

                         نوشتم این غزل را

که برین رواق خاموش

                           به یادگار ماند

ز زبان سرخ آلاله شنیدم این ترانه :

که اگر جهان بر آب است

                              ترنم تو بادا و

                                         شکوه جاودانه !   

                                               "  شفیعی کدکنی "

 

صبح بهار









صبح بهار :با صدای داریوش





ببار ای ابر باران بار، باران را

بیار ای شرشر باران، بهاران را
رها کن رود عاشق، تن سوی دریا
بجوش ای چشمه‌ی پاک، از دل صحرا
زمین بشکاف از هم، باغ بر پا شو
جوانه سر برآور، غنچه گل وا شو
نسیم از ره بیاور، عطر فردا را
پرنده! صبح شد، بیدار کن ما را

مؤذن، بانگ برکش، خلق برخیزد
بخوان نام خدا، تا دیو بگریزد
شهادت ده! گواهی کن! گواهی خواه!
بگو این، این و آن، آن؛ هر چه خواهی خواه!

بگو شب رفت و خط فاصله پیداست
به چشم باز بیداری که بر فرداست
سپیدی رو به بالا می رود در کوه
سیاهی رو به بستر های خواب آلود

کنون، صف در صف هم خیل بیداران
کنون، بستر به بسترها، سبک باران
گواهی کن، گواهی کن، گواهی کن
مرا از خویشتن تا خویش راهی کن!

من ام ابر و ببارانم، ببارانم
برویانم، برویانم، بهاران‌ام
روانم کن به دریا، رود بارام من
بجوشانم به صحرا، چشمه سارام من
زمینم، می‌شکافم، باغ برپایم
نسیمم، گل فشانم، عطر فردایم
پرنده، خود منم، پرواز ده من را
خود صبحم، صفای ذات ده من را
ببر نام خدا، ره توشه بردارم
گواهی می‌دهم عزم گذر دارم

قاصد روزان ابری داروک




















قاصد روزان ابری داروک! کی میرسد باران؟




داروک

خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گرچه می‌گویند: "می‌گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران."
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟

بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه‌ی تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده‌های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می‌ترکد
- چون دل یاران که در هجران یاران-
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟
                                                    ( نیما)

درنا -مهسا و مرجان وحدتی

آب، نان، آواز






آنچنان بر ما به نان و آب ، اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود.




کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناری ها نگه کن، در قفس، تا نیک در یابی
کز چه در آن تنگناشان باز شادی های شیرین است.
کمترین تصویری از یک زندگی:
                                           آب،
                                                نان،
                                                      آواز،
ور فزون تر خواهی از آن ،
                                 گاهگه،
                                         پرواز
ور فزون تر خواهی از آن شادی آغاز
(ور فزون تر ، باز هم خواهی....بگویم،باز؟)


آنچنان بر ما به نان و آب ، اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود.

                             (محمد رضا شفیعی کدکنی)

در حلبی آباد - الویس پریسلی

در حلبی آباد مادرمیگرید
عابران بدورجوان  حلقه زده اند
صورتش بر آسفالت خیابان و تفنگش هنوز در دست

Elvis Presley - In the Ghetto
Elvis Presley - In the Ghetto .mp3
Found at bee mp3 search engine




As the snow flies
 با بارش برف
On a cold and gray Chicago mornin
در یک صبح سردومه گرفته شیکاگو
A poor little baby child is born
کودک فقیری متولد میشود
In the ghetto
در حلبی آباد
And his mama cries
و زاری مادر
   cause if there's one thing that she don't need
بربچه ای که روی دستش مانده
it's another hungry mouth to feed
با دهان باز و شکم گرسنه اش

In the ghetto
در حلبی آباد
People, don't you understand
با شمایم ؛کدومتون میفهمه ؟
the child needs a helping hand
او را دستی نوازشگر باید !
or he'll grow to be an angry young man some day
یا چند صباحی دیگر جوانی است طغیانگر

Take a look at you and me
مارا چه میشود
are we too blind to see
کوریم و نمی بینیم؟
do we simply turn our heads
روی بر می گردانیم
and look the other way
وخودرا به نفهمی میزنیم
Well the world turns
چرخ روزگار میگردد
 and a hungry little boy with a runny nose
و کودک گرسنه با  آب  سرازیراز بینیش
plays in the street as the cold wind blows
در خیابان بهمراه نسیمی سرد بازی می کند

In the ghetto
در حلبی آباد
And his hunger burns
 می سوزد در آتش گرسنگی
 so he starts to roam the streets at night
و شبانه در شهر پرسه می زند.
and he learns how to steal
می آموزد که چطور بدزدد
and he learns how to fight
و چگونه بجنگد
In the ghetto
در حلبی آباد
Then one night in desperation
وبالاخره در شبی نومیدانه
a young man breaks away
طغیان میکند
He buys a gun, steals a car
تفنگی می خرد و ماشینی می دزدد.
tries to run, but he don't get far
شتابان میگریزد بی آنکه راه به جایی ببرد

And his mama cries
 مادرش گریان است
As a crowd gathers 'round an angry young man
 عابران بدورجوان طغیانگر حلقه زده اند
face down on the street with a gun in his hand
صورتش بر آسفالت خیابان و تفنگش هنوز در دست

In the ghetto
در حلبی آباد
As her young man dies
با مرگ جوانش
on a cold and gray Chicago mornin
در یک روز سرد ومه گرفته  شیکاگو
another little baby child is born
نوزادی دیگر متولد میشود
In the ghetto
در حلبی آباد......


ترانه سیزدهم فروردین





 سحر که از کوه بلند ، جام طلا سر می زنه
بیا بریم صحرا که..............


 سحر که از کوه بلند ، جام طلا سر می زنه
بیا بریم صحرا که دل ، بهر خداش پر می زنه
بیا بریم چون کیجا ، دنبال اون مردِ جوون
تا دامنِ چین دارِ خود ، پُر بکنیم لاله و ریحون

مرغک زیبا ، روی چمن ها ، می خونه
نغمه ی شورش ، کرده دلم را ، دیوونه
دفتر گل در ِ مکتب بستان ، بگشوده ست
بلبل از اینها ، درس وفایی ، می خوونه

ما همه اهل صفاییم ، دشمن جور و جفاییم ، بنده ی خاص خداییم

سحر که از کوه بلند ، جام طلا سر می زنه
بیا بریم صحرا که دل ، بهر خداش پر می زنه
بیا بریم چون کیجا ، دنبال اون مردِ جوون
تا دامنِ چین دارِ خود ، پُر بکنیم لاله و ریحون

مرغک زیبا ، روی چمن ها ، می خونه
نغمه ی شورش ، کرده دلم را ، دیوونه
دفتر گل در ِ مکتب بستان ، بگشوده ست
بلبل از اینها ، درس وفایی ، می خوونه

ما همه اهل صفاییم ، دشمن جور و جفاییم ، بنده ی خاص خداییم




بیتابی



آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
 



بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست 
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست 
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب 
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آه من شعر شب جدایی
ماه من کی می‌شود درآیی
ابر بهارم طاقت ندارم از دوری تو تا کی ببارم
یک بار دیگر بر زانوی غم سر می‌گذارم
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد 
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست 
پی هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است 
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست 
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق 
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست 
                                 فاضل نظری

تصنیف بیتابی
آواز : علیرضا قربانی





Leonard Cohen Democracy

دموکراسی با صدای لئونارد کوهن





Leonard Cohen - Democracy .mp3
Found at bee mp3 search engine

Leonard Cohen Democracy :

It's coming through a hole in the air
From those nights in Tienanmen Square
It's coming from the feel
That this ain't exactly real
Or it's real but it ain't exactly there

From the wars against disorder
From the sirens night and day
From the fires of the homeless
From the ashes of the gay
Democracy is coming to the U.S.A.

And it's coming through a crack in the wall
On a visionary flood of alcohol
From the staggering account
Of the Sermon on the Mount
Which I don't pretend to understand at all

It's coming from the silence
On the dock of the bay
From the brave, the bold, the battered
Heart of Chevrolet
Democracy is coming to the U.S.A.

It's coming from the sorrow in the street
The holy places where the races meet
From the homicidal bitchin'
That goes down in every kitchen
To determine who will serve and who will eat

From the wells of disappointment
Where the women kneel to pray
For the grace of God in the desert here
And the desert far away
Democracy is coming to the U.S.A.

Sail on, sail on
O mighty ship of state
To the shores of need
Past the reefs of greed
Through the squalls of hate
Sail on, sail on, sail on, sail on

It's coming to America first
The cradle of the best and of the worst
It's here they got the range
And the machinery for change
And it's here they got the spiritual thirst

It's here the family's broken
And it's here the lonely say
That the heart has got to open
In a fundamental way
Democracy is coming to the U.S.A.

It's coming from the women and the men
O baby we'll be making love again
We'll be going down so deep
The river's going to weep
And the mountain's going to shout "Amen"

It's coming like the tidal flood
Beneath the lunar sway
Imperial, mysterious
In amorous array
Democracy is coming to the U.S.A.

Sail on, sail on
O mighty ship of state
To the shores of need
Past the reefs of greed
Through the squalls of hate
Sail on, sail on, sail on, sail on

I'm sentimental if you know what I mean
I love the country but I can't stand the scene
And I'm neither left or right
I'm just staying home tonight
Getting lost in that hopeless little screen

But I'm stubborn as those garbage bags
That time cannot decay
I'm junk but I'm still holding up
This little wild bouquet
Democracy is coming to the U.S.A.
To the U.S.A.




دموكراسي از حفره اي  از آسمان مي آيد
از شب هاي ميدان تيانمن
از احساسي مي آيد كه واقعي نيست/ يا واقعي است ولي دقيقا آن چيزي نيست كه بايد باشد
از جنگ هايي بر عليه فرمان هاي اشتباه
از روزها و شب هاي دلفريب
از آتش خشم وآه بي خانمانها
// دموكراسي به سوي امريكا مي آيد
از لاي ترك ديوار مي آيد/رودي خيالي از الكل 
يا حسابهاي شبهه دار
از خطابه هاي ماهانه اي كه هرگز تلاشي نكردم كه بفهمم
از سكوت مي آيد/ از لنگر گاه در خليج  از شجاعت، از دليري، از خرد شدن ، از قلب كارخانه هاي خودرو سازي
دموكراسي به سوي امريكا مي آي
از غم و اندوه خيابانها/ازمكانهاي مقدس، تلاقي گاه نژادهاي مختلف
از تجاوز و خيانت
تجلي آن در هر آشپزخانه اي هست 
اينكه چه كسي غذا را تهيه ميكند و چه كسي ميل ميكند
از ديوارهاي نا اميدي/جايي كه زني براي دعا زانو زده است
براي تشكر از خدا براي آنچه سزاوار است
دموكراسي به سوي امريكا مي آيد
بادبانها را بكشيد، بادبانها را بكشيد
ممكن است كشتي اي از طرف دولت بيايد
به ساحل نيازها
پشت سر ميگذاريم صخره اي حرص و طمع را
با تندبادهايي از نفرت
بادبانها را بكشيد،‌بادبانها را بكشيد، بادبانها را بكشيد
 ابتدا به سمت امريكا مي آيد
سرزمين بهترين ها و بدترين ها
اينجاست ، به محدوده اش رسيده ايد
صنعتي شدن در جهت تغيير
اينجاست،آنها روح مشتاقي دارند
اينجاست، خانواده هاي متلاشي شده
و آن اينجاست و به تنهايي مي گويد. براي حركت در يك مسير اساسي همه قلبا آماده اند
دموكراسي به سوي امريكا مي آيد
از سوي زنان و مردان اين سرزمين مي آيد
اوه.. عزيزم، ما دوباره با هم خواهيم بود
دوباره خيلي عميق يكديگر را در آغوش خواهيم گرفت
رودها اشك ميريزند 
كوهها فرياد ميكشند :امين!
دموكراسي مانند طوفان جزر و مد مي آيد
ماهيان جنبنده را در زير ميگيرد
به سان امپراطوري، اسرارآميز
در آرايه اي عاشقانه: دموكراسي به سوي امريكا مي آيد
بادبانها را بكشيد، بادبانها را بكشيد، بادبانها را بكشيد
سپاسگزار خواهم بود اگر آنچه را ميگويم به واقع درك كنيد
من عاشق اين كشور هستم اما نمي توانم چشم انداز اين صحنه نمايش را تحمل كنم
من طرفدار جناح راست يا چپ نيستم
گم شده ام در اين صحنه نا اميدي
اما بسان سطل زباله سرسختم
چراكه زمان نمي تواند موجب زوال آن شود
من خود كم ارزشم اما هنوز اين دسته گل را در دست نگه داشته ام: 
دموكراسي به سوي امريكا مي آيد.