وای از شب من

سالار عقیلی
همایون خرم
رهی معیری




من شمع لرزانم، از شب گریزانم
کز غم فزون گردد، تاب و تب من

وای از شب من!

شب چون فراز آید، افسانه ساز آید
آید زتنهایی، جان بر لب من

وای از شب من!

شبها به غم مبتلا شوم
با مرغ شب همنوا شوم
از بینوایی

جویم به میخانه هر شبت
تا بوسه ای نوشم از لبت
نوشین لب من

وای از شب من!

هر شب ز اشک ستاره‌ها
افتد به جانم شراره‌ها
بی ماه رویت

دل بی تو لبریز خون شود
دور از رخت شب فزون شود
تاب و تب من

وای از شب من!

مراد من از جهان تویی
مهربان تویی
شمع محفل من
شادی دل من
در جهان تویی

حدیث دل با خدا کنم
ناله‌ها کنم
تا به ناله تو را با شکسته دلان
آشنا کنم

جان ریزم به پای تو
می میرم برای تو
دیگر چه خواهی
دل سوی تو بنگرد
با یاد تو بگذرد
روز و شب من

وای از شب من!

هیچ نظری موجود نیست: