صبح بهار









صبح بهار :با صدای داریوش





ببار ای ابر باران بار، باران را

بیار ای شرشر باران، بهاران را
رها کن رود عاشق، تن سوی دریا
بجوش ای چشمه‌ی پاک، از دل صحرا
زمین بشکاف از هم، باغ بر پا شو
جوانه سر برآور، غنچه گل وا شو
نسیم از ره بیاور، عطر فردا را
پرنده! صبح شد، بیدار کن ما را

مؤذن، بانگ برکش، خلق برخیزد
بخوان نام خدا، تا دیو بگریزد
شهادت ده! گواهی کن! گواهی خواه!
بگو این، این و آن، آن؛ هر چه خواهی خواه!

بگو شب رفت و خط فاصله پیداست
به چشم باز بیداری که بر فرداست
سپیدی رو به بالا می رود در کوه
سیاهی رو به بستر های خواب آلود

کنون، صف در صف هم خیل بیداران
کنون، بستر به بسترها، سبک باران
گواهی کن، گواهی کن، گواهی کن
مرا از خویشتن تا خویش راهی کن!

من ام ابر و ببارانم، ببارانم
برویانم، برویانم، بهاران‌ام
روانم کن به دریا، رود بارام من
بجوشانم به صحرا، چشمه سارام من
زمینم، می‌شکافم، باغ برپایم
نسیمم، گل فشانم، عطر فردایم
پرنده، خود منم، پرواز ده من را
خود صبحم، صفای ذات ده من را
ببر نام خدا، ره توشه بردارم
گواهی می‌دهم عزم گذر دارم

هیچ نظری موجود نیست: