کاروان - بنان

کاروان با صدای بنان
با ما بودي،بي ما رفتي                         
چون بوي گل به کجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي





چــنـان در قيـد مـهرت پاي بنـدم        که گويـي آهوي سـر در کمنـدم
گـهــي بر درد بـي درمان بـگريــم        گـهي بر حال بـي سامان بخنـدم
نه‌مجنونم که دل بردارم از دوست        مـده گر عاقـلـي بيـــهوده پـــنـدم

همه شب نالم چون ني
که غمي دارم،که غمي دارم
دل و جان بردي امّا
نشدي يارم  يارم
با ما بودي،بي ما رفتي
چون بوي گل به کجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي
چو کاروان رود،فغانم از زمين، بر آسمان رود
دور از يارم خون مي بارم
فتادم از پا ز ناتواني، اسير عشقم، چنان که داني
رهايي غم نميتوانم
تو چاره اي کن که مي تواني
گر ز دل بر آرم آهي
آتش از دلم ريزد
چون ستاره از مژگانم
اشک آتشين ريزد
چو کاروان رود،فغانم از زمين، بر آسمان رود
دور از يارم خون مي بارم
نه حريفي تا با او غم دل گويم
نه اميدي در خاطر که تو را جويم
اي شادي جان، سرو روان، کز بر ما رفتي
از محفل ما، چون دل ما، سوي کجا رفتي
تنها ماندم، تنها رفتي
به کجايي غمگسار من؟، فغان زار من بشنو باز آ، باز آ
از صبا حکايتي ز روزگار من بشنو باز آ،
باز آ سوي رهي
چون روشني از ديده ما رفتي
با قافله باد صبا رفتي
تنها ماندم
تنها رفتي

هیچ نظری موجود نیست: